اینجا خیلی خودمم...

ساخت وبلاگ
دو تا بچه درون من زندگی میکنه...یک بچه‌ی سرتق خیره‌سر... که دوست داره بزنه همه‌ی ظرف‌ها رو بشکونه... و با این کار میخواد ببینه آیا هنوز کسی پیدا میشه که دوستش داشته باشه؟؟ بعد از این کار زشت! میخواد امتحان کنه ببینه آدم‌ها میتونن بیش‌تر از این حرف‌ها هم عاشق باشند؟ که هنوز عذرخواهی نکرده، دلشون نرم بشه، دلشون تنگ بشه برات؟ خودشون سراغ بگیرن ازت! از همین توی بداخلاق غیر قابل پیش‌بینی! که تا‌حالا کسی از اطرافیانم این مرحله رو پاس نکرده... خودمم بعید میدونم این مرحله رو پاس کرده باشم:) ولی با امید هی ادامه میده تا ببینه کی تو این دنیا از همه عاشق‌تره! که اینجا اصلا "من" یا هرکسی سوژه نیست! سوژه خود اوست! سوژه خود عاشق هست! سوژه خود "باران" هست که روی سر قاتل و جانی هم می‌باره!....یک بچه‌ی دیگه هم درونم هست! که خیلی دل‌نازک هست! و دلش انقدر زود برای آدم‌ها تنگ میشه که نمیذاره اون بچه‌ی تخس زیاد این امتحان رو کش بده! با اینکه خودش دلش خیلی وقتا گرفته و خیلی نامردی‌ها بهش شده! مدام بهانه میگیره! انقدر که اون بچه‌ی تخس میره کنار و میگه باشه بابا! برو هر کاری دوست داری بکن اینجا خیلی خودمم......
ما را در سایت اینجا خیلی خودمم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8idiotically8 بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1402 ساعت: 21:09

اگر تمام تمام دنیا پلیدی و زشتی بود و بوسیدن چشم‌های تو تنها زیبایی این دنیا بود... بوسیدن چشم‌های تو برای زیبا شدن این دنیا کفایت میکرد اینجا خیلی خودمم......
ما را در سایت اینجا خیلی خودمم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8idiotically8 بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1402 ساعت: 21:09

- I continued to read 10 more verses and I'm still stuck at the same point! How is it that the Quran is a miracle and yet no-one seems to care about it? Let's say Moses' cane was still in this world and it could become a dragon! wouldn't everybody want to see it? Wouldn't everybody believed in it? Or if there was a man who cures the sick people! Wouldn't everybody go to see him?- It's not the same time dear! now it is different! I expected those people to go just watch stuff- How do you expect us to read? don't you think that it is harder for us with all this comfort we are used to! now instagram can be addictive and ruin our lives! We are not the kind of people who would read!- I know you are not! I want you to be though! I want you to be different from everybody! if you want to visit me you got to be different!- Of course yes! but how do you think anybody could ever bring something like Hafez! How do you respond to me!? It's hard to stay and talk! but I want to stay! I wish you answer me!I wish you show me how this is a miracle? :)The other time you told me if you read it you will understand why!- JUST WHEN YOU ARE READING LOOK AND NOTICE AND ASK YOURSELF CONSTANTLY WHY THIS BOOK IS DIFFERENT FROM OTHERS AND WHAT MAKES IT IMPOSIIBLE FOR ANYBODY TO WRITE IT.- You are righ. But! I already read Hafiz too!!- Read Hafiz too! See if you can find weak poems see if you can see a difference! I mean just read these 3 books and decide! If you still had that opinion then it's fine...- اینجا خیلی خودمم......
ما را در سایت اینجا خیلی خودمم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8idiotically8 بازدید : 51 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 17:18

به تاریکی عمیقی فرورفته‌ام... ناراحتی سمیرا برایم پشیزی اهمیت ندارد... ناراحتی مامانم و هدیه حتی... با اینکه «من» ناراحتشان کرده‌ام! باز هم برایم مهم نیست!از بس که خودم موقع ناراحتی و غم شدید که خود این عزیزان باعث و بانیش بودند، تنها و بی‌کس موندم...آیا میشود در این لجن‌زار قدم زد و به آن طرف لجن‌زار که رسیدی، تمیز باشی هنوز؟ چه آرزوی محالیست پاک بودن انسان! بی‌خود نیست که آدم‌های بزرگوار و شجاع و صبور و مهربان تا این حد تحسین‌برانگیز اند!! به راستی چه کسی؟ چه کسی میتواند از وسط کیلومتر‌ها لجن‌زار بگذرد و وقتی به آخر رسید هنوز سر تا پایش تمیز باشد؟؟ بی هیچ یاری و یاوری... با آدمهایی شبیه به ما، که سر تا پایشان لجن هست باید برخورد هم بکنند و دست به لجنِ ما نزنند! دست به لجن بودنِ بقیه که بزنی فقط به لجن بودنِ هر دو‌تان اضافه میشود!! میکروب هایی که نداشتی در بدنت، حالا بهت اضافه میشوند و باید یاد بگیری از شرشان خلاص بشوی!غم دیگران برام مهم نیست دیگه... دردشون مهم نیست برام... بی‌حس شدم... نگاهش میکنم، سختی‌هاش رو میفهمم اما نمیخواهم بهش اعتبارش را برگردانم... میخواهم در درد بی‌اعتباری بماند... انتقام!... قلبم به دنبال انتقام است!هممم.... شاید هم نه! ساده تر از این حرف‌هایم که به دنبال انتقام باشم... ایستادن پای اینکه اشتباه کردم، شجاعت میطلبد... از وسط آن شرمندگی نمیخواهم عبور کنم... میخواهم با بیان اینکه من درد کشیده‌ام، دردِ شرمندگی خودم را کم کنم... در حالی که این طور نیست... ‌بزرگواری را از دیگران گدایی نکن! چنان که از سیاوش کردی... گدایی نکن! این باید بزرگواری او باشد که خشم و غم تو را درک کند... ولی طلبٍ درک شدن از آدم‌ها کردن، آن‌ها را تنها به سمت حقارت‌هایشان سوق میدهد اینجا خیلی خودمم......
ما را در سایت اینجا خیلی خودمم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8idiotically8 بازدید : 51 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 17:18